داستان کوتاه کودکانه درباره کرونا

داستان کوتاه کودکانه در مورد ویروس کرونا

یکی بود یکی نبود

یه روزی یه مریضی خیلی بدی توی دنیا به وجود اومده بود که اسمش کرونا بود.

خیلی از آدما مریض شدند، خیلی‌ها ترسیده بودند.

همه مجبور بودند که توی خونه‌هاشون بمونند.

مجبور بودند ماسک بزنند.

مدرسه‌ها تعطیل شده بود و بچه‌ها خوشحال بودند.

البته از یه طرفم ناراحت بودند چون نمیتونستند برند بیرون بازی کنند، برند پارک، برند شهربازی.

اما بچه‌ها قوی بودند میدونستند که نباید بترسند.

اونا میدونستند که بزرگترا دارند تلاش میکنند که با این مریضی مبارزه کنند.

دانشمندا دارند تلاش میکنند که برای این مریضی واکسن درست کنند تا همه خوب بشند.

پس بچه‌ها هم باید کمک کنند.وقتی میرند بیرون ماسک بزنند.وقتی اومدند خونه دستاشونو بشورند و ضدعفونی کنند.

و از همه مهمتر درساشونو بخونند و تنبلی نکنند.

تا اونا هم وقتی بزرگ شدند دانشمند بشند و اگه خدایی نکرده بازم مریضی دیگه‌ای اومد بتونند مردم رو نجات بدند.


در این روزهای سخت که همه با کرونا دست و پنجه نرم میکنند، تعدادی از پدر و مادرها به دنبال داستان‌های کوتاه کودکانه درباره کرونا هستند تا برای فرزندانشان بخوانند.

اگر شما نیز توانایی نگاشتن داستانی در مورد کرونا را دارید لطفا از طریق نظرات برای ما ارسال کنید.

2 دیدگاه

  1. داستان جالب و خلاصه ای بود اما خیلی بچگانه بود شاید از نظر بچه ها خوب باشه و برای من که ۱۳سال دارم بچگانه باشه در مجموع خوب بود خداقوت

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.